زندگی نامه چند شهید1
نوشته شده توسط : مهرداد قبله وردی

زندگينامه و وصیتنامه شهيد محمود باقرپور

شهيد محمود باقرپور


 

تاريخ تولد :3/3/1343

نام پدر :باقر

تاریخ شهادت : 4/10/1365

محل تولد :فارس /اشكنان /-

طول مدت حیات :22

محل شهادت :شلمچه

مزار شهید :گلزار شهداي اشكنان

محمود در روز سوم خردادماه سال 1343 در خانواده‌اي مذهبي و متوسط در شهر «اشکنان» ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش گذراند. و در عنفوان جواني به انجام فرايض ديني پايبند شد. از نظر اخلاقي روحيه‌اي شاد و بانشاط داشت، تقوي و جهاد را در هم آميخته بود و تجسم تمام‌نماي يک مجاهد في سبيل‌الله بود. با شروع جنگ تحميلي، بيشتر عمر خود را در جبهه‌هاي نبرد گذراند و در اکثر عمليات‌ها خط‌شکن بود. در ناملايمات بسيار صبور و بردبار بود و فداکاري‌ها و مجروحيت‌هاي خود را هرگز بازگو نمي‌کرد، يک بار هنگام درگيري با دشمن به محاصره درآمد و حدود هفت روز در غاري سپري کرد. سرانجام در عمليات کربلاي 4 مورد اصابت تير دشمن قرار گرفت و در حالي که فرياد يا مهدي (عج) سر مي‌داد، در تاريخ 4/10/1365 در سن 22 سالگي به خيل شهيدان پيوست.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 78

 

وصيتنامه شهيد محمود باقرپور
ان الله اشتري من المؤمنين
 انفسهم واموالهم بان لهم الجنه

بنام الله پاسدارحرمت خون شهيدان

به نام آن معبودي كه ما را آفريده وروش صحيح زندگي وچگونه به لقاءوجه خدا رسيدن را به ما نشان داد خداوند بر محمد وآلش درود فرست.خدايا من از جهان وجهانيان فرار كرده ام وبه سوي تو آمده ام خدايا هم اكنون كه به درگاهت آمده ام وفرياد مي زنم به فريادم برس كه بنده اي چون من حقير ومعبودي چون تو چه بايد بگويد در برابر اين همه نعمت وعظمت وعجيب تر اينكه چه مي تواند بگويد؟

خداوند در آخرين لحظه هاي عمرم اميدوارم كن از اين فضل وكرمت وبخشش آنچناني كه اميدوارم.اينك ذكر چند نكته كه اگر شهادت نصيبم شد كه الله العالم خدا مي داند يادآور مي شوم هر چند كه من كوچكتر از آنم بتوانم با يك امت شهيد پروري سخني بگويم اول اينكه اي امت حزب الله از امام اين فرزند زهرا(س)دست بردار نباشيد كه اگر دست برداشتيد به حقيقت زمان سقوط شماست وهمگام با روحانيت مبارز صحنه انقلاب بوده وپشت سر رهبر نه يك قدم جلو نه عقب حركت كنيد:عليه هر كفر وشرك ونفاق كه انشا الله پيروزي حتمي است شكر گزار اين نعمت خدادادي باشيد .اي پيروان حضرت رسول سلام الله عليه. ثانيا:پيروزي شما در گرو در صحنه بودن  شما واطاعت از ولايت فقيه كه حقيقت استمرار حركت انبيا است انشا الله كه پيروزيد.

اي خواهران حزب الله از رهبر خود زهرا (س)دستور بگيريد كه مي فرمايد :حجاب زينت زن مسلمان است حجاب خود را حفظ فرماييد كه حجاب تو اي خواهرم كوبنده تر از سرخي خون شهيدان است.

اي پدر،مادر،برادروخواهرم هر چند فرزندي در خور لياقت شما نبوده ام ونتوانسته ام وظيفه ام در قبال شما انجام دهم مرا ببخشيد ومتوجه باشيد كه هدف از آفرينش انسان چيست وجايگاه وبازگشت بعدي كجاست ونه مگر اينكه خداوند مي فرمايد كه ما جن وانس را فقط براي عبادت آفريده ايم . ونه مگر اينكه دين خدا اسلام است ودفاع از دين خدا عبادت وخواست خداست.پس من نيز وظيفه خود مي دانم كه حافظ دين خدا باشم حتي از جان خود دريغ نخواهم نمود اميدوارم خدايم نيز قبول بفرمايد.انشا الله

 

 



 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آذر 1388ساعت 21:40  توسط فرزند ولایت  |  نظر بدهید

زندگينامه و وصیتنامه شهيد علي اكبر اسماعيلي

شهيد علي اكبر اسماعيلي


 

تاريخ تولد :5/1/1341

نام پدر :عبدالله

تاریخ شهادت : 4/3/1367

محل تولد :فارس /اشكنان

طول مدت حیات :26

محل شهادت :شلمچه

مزار شهید :گلزار شهداي اشكنان

علي‌اکبر در تاريخ 5/1/1341 در شهر اشکنان از توابع شهرستان لامرد ديده به جهان گشود. در سن 7 سالگي پا به مدرسه نهاد و دروس ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند. در روزهاي به ياد ماندني پيروزي انقلاب، نوجواني 16 ساله بود که با شور و شوقي وصف ناپذير در سخنراني‌ها و اجتماعات شرکت مي‌کرد. با فرو ريختن کاخ حکومت 2500 ساله‌ي شاهنشاهي و برقراري نظام کريمه‌ي جمهوري اسلامي به جمع پاسداران انقلاب پيوست. پس از مدتي خدمت صادقانه در سپاه، سرانجام براي دفاع از مرزهاي کشور، رهسپار ميادين عزت و شرف گرديد. پس از 6 ماه پيکار سهمگين با دشمن،‌ هنگام تک دشمن در منطقه‌ي شلمچه‌ي عراق در تاريخ 4/3/1367 در سن 26 سالگي دعوت حق را لبيک گفت و به سوي جانان شتافت.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 59

 

وصيت نامه سرهنگ پاسدار شهيد علي اكبر اسماعيلي

بسم الله الرحمن الرحيم

ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون

با درود وسلام بر رهبر كبير انقلاب وبنيان گزار جمهوري اسلامي ايران وبا سلام ودرود بر رزمندگان سلحشور قران وبا سلام ودرود بر شهيدان كربلا وشهيدان انقلاب اسلامي ايران:بار الها توانسان را به جهاد دعوت كردي جهاد در راه مسيري كه هرگز در آن سياهي نيست بلكه چه با نورومنوري است كه هرگز خاموش شدني نيست وبس ـ پروردگارا اكنون اسلام در مقابل كفر است وما بايد بپاخيزيم وبا خونهاي خود صحنه هاي كربلا را زنده كنيم ـ بار الها تو را سوگند ميدهم به يگانه مهربان ويگانه دلاور وفقيه عادل امام خميني ما را موفق ومؤيد به نابودي دشمنان اسلام بگردان ـ برادران عزيزم اگر توفيق يافتم وشهادت نصيبم شد سلاح مرا بر دوش بگيريد وراه مرا ادامه دهيد وشما مسئوليد كه از خون شهيدان كربلا وشهيدان انقلاب اسلامي ايران پاسداري كنيد ما از جانب حق مسئوليت داريم كه در مقابل دشمنان اسلام تا آخرين قطره خونمان مقاومت وبه آنها ثابت كنيم كه نمي توانند در مقابل اسلام بايستند وباخون خود مشت محكمي بر دهان متجاوزان و ياوه گويان ضد اسلام بزنيم ودرخت اسلام را آبياري كنيم ونامه هاي اسلام را در تمام نقاط مختلف جهان پياده كنيم واگر كوتاهي كنيم فرداي قيامت بايد جوابگوي خون شهيدان در دادگاه الهي باشيم ـ پدر جان از اينكه كوشيدي وبه من وزندگيم سر وسامان دادي تا در كنار خانواده ام بتوانم امور راحتي را در پيش بگيرم كمال تشكر  ودر حضور شما شرمنده ام و هيچ گاه نتوانستم اندكي از مسئوليتهاي بزرگي كه بر گردنم محول شده ادا نمايم خواهر وبرادر وهمسر عزيزم ضمن سلام از راه دور هم اكنون كه به عرصه زندگي پا مي گذارم اميد است در اين باره خوشبخت باشيد وناراحت نشويد برادر :شما مسئوليد كه در اين قبال كه وظيفه شرعي مي باشد ودفاع از حيثيت وآبروي اسلام عزيز بنمائيد وهمچنين خواستارم كه تا آخرين دم دنباله رو امام كه همان راه انبياء ومسلمين است باشيم.

همسر گرامي اگر توفيق يافتم وشهادت نصيبم شد مرا حلال كنيد چون در طول زندگي همسر خوبي براي شما نبودم ودر حق شما بدي يا نافرماني كرده ام مرا ببخشيد واز فرزندانم خوب تربيت كنيد چون اسلام وانقلاب به وجود اين عزيزان نيازمند است واين عزيزان مي بايست بعد از من جانشين من باشند .

دوستان پس از سلام هم اكنون كه من در دوران انقلاب ايده وعقيده ام بر اين بود تا شايد از يك طريقي وظيفه ومسئ.ليتي را كه اسلام عزيز بر دوش ما گذاشته ايف نماييم وحال آنكه بنده حقير وگنهكار راهي جبهه مي شوم تا جان ناقابل خود را با دين خود معامله نمايم اميد است توفيق يافته وشما هم پيرو وادامه اين راه باشيد وهمه خويشان را از حضورشان عذر مي خواهم كه مرا ببخشندوهمگي را سلام ودعا مي رسانم واز حضور برادران اهل اشكنان عذر مي خواهم كه اگر از من حقير بدي يا نافرماني ديده اند مرا حلال كنيد چون فرداي قيامت طاقت آتش وجواب دادن را ندارم.در پايان وصيتم اگر شهادت نصيبم شد مرا در قبرستان 

همان محلمان(اشكنان) در گلزار شهداءاگر امكان هست پائين قبر محمدپور يا باقرپور به خاك بسپاريد چون مي خواهم كه در روزهاي پنجشنبه وشب هاي جمعه پدرومادرم وهمسرم به سراغم بيايند واز همه ملت ايران ـ بخصوص اهالي اشكنان مي خواهم كه امام را تنها نگذارند چون اميد وچشم شماست وشما نبايد اين چشمتان را تنها بگذاريد وهر كس خداي نكرده از گفته هاي رهبر واميد مستضعفان سر پيچي كند از حرف علي(ع)وائمه سر پيچي كرده است.

ضمن خداحافظي با پدر ومادرم وبرادران خواهر وهمسرم وفرزندانم ـ اقوام ودوستان از يكايك افراد محل از كوچك وبزرگ شما را به خداي بزرگ مي سپارم وآرزوي طول عمر براي امام امت وفقيه عاليقدرـ پيروزي رزمندگان از خداوند متعال خواهانم به اميد تحقق بخشيدن به اهداف وآرمانهاي عاليه اسلام ـ والسلام«ومن الله توفيق»

آنانكه غمت بجان خريدند حسين           
يكباره دل از جهان بريدند حسين

سر حلقه عاشقان حسين است حسين       
شاهنشاه انس وجان حسين است حسين

خوبان كه خدايگان حسن ونازند     
جسمند تمام جان حسين است حسين

 


 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آذر 1388ساعت 21:38  توسط فرزند ولایت  |  نظر بدهید

زندگينامه شهيد خدارحم ارم

شهيد خدارحم ارم


 

تاريخ تولد :4/3/1341

نام پدر :علي

تاریخ شهادت : 21/11/1365

محل تولد :فارس /اشكنان

طول مدت حیات :24

محل شهادت :شلمچه

مزار شهید :گلزار شهداي شهر اشكنان

خدارحم ارم در روز چهارم خرداد ماه سال 1341 در شهر اشکنان ديده به جهان گشود. در هفتمين بهار زندگي قدم به عرصه‌ي علم و دانش نهاد و تا کلاس چهارم ابتدايي ادامه تحصيل داد. در هنگامه‌ي انقلاب تاريخي مردم ايران، نوجواني 16 ساله بود که در اجتماعات شرکت مي‌کرد، ديري نپاييد که دست ناپاک استکبار، جنگي ناخواسته را بر ام‌القراي جهان اسلام تحميل کرد و او با قرار گرفتن در مدار بسيج به جرگه‌ي عظيم قلندران عشق پيوست. در اولين سفر، با عبور از ميدانهاي آتش و خون، بر امواج خروشان اروند نشست و در شبه جزيره‌ي فاو، مرگ را به ريشخند گرفت، بار دوم دل شيدايي اش را روانه‌ي ميکده‌ي شلمچه کرد. سرانجام در روز بيست و يکم بهمن ماه سال 1365 در ادامه‌ي عمليات کربلاي 5 به تير ناپاک دژخيمي، خون پاکش بر خاک تفتيده‌ي شلمچه جاري شد و در سن 24 سالگي به مهماني پروردگار شتافت.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 50

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آذر 1388ساعت 21:33  توسط فرزند ولایت  |  نظر بدهید

زندگينامه و وصیتنامه سردار شهيد قاسم احمدي

شهيد قاسم احمدي


 

تاريخ تولد :1340

نام پدر :

تاریخ شهادت : -/10/1365

محل تولد :فارس /اشكنان /پاقلات

طول مدت حیات :25

محل شهادت :

مزار شهید :گلزار شهداي روستاي پاقلات

قاسم احمدي در سال 1340 در روستاي «پاقلات» شهرستان اشکنان از توابع استان فارس ديده به جهان گشود بدليل فقر اقتصادي خانواده در آغاز راه از تحصيل بازماند و به کار پرداخت اما شوق او به دانستن وي را به سمت مطالعه کتب مذهبي سوق داد آشنايي او با مفاهيم بلند اسلام روحيه ظلم‌ستيزي را در وي پرورش داد تا جائيکه به جمع مبارزان انقلابي پيوست قاسم پس از پيروزي انقلاب به خدمت نظام وظيفه اعزام شد و اين دوره را در تيپ 37 زرهي نيروي زميني ارتش به پايان رساند.
سپس به عضويت بسيج درآمد و چندي بعد لباس سبز سپاه را برازنده قامت خود يافت وي پس از گذراندن دوره‌هاي مهندسي، آموزش زرهي و تخريب به تيپ امام احمد بن موسي (ع) پيوست و به مناطق غربي اعزام شد و پس از بازگشت از اين مناطق با پشت سر گذاردن دوره مربيگري در پادگان امام علي (ع)‌ مسئوليت بسيج اشکنان را بر عهده گرفت احمدي با حضور پي در پي خود در جبهه‌هاي نبرد در عملياتهاي مختلفي حماسه آفريد و بارها مجروح شد.
وي سرانجام در دي‌ماه سال 1365 در جريان عمليات کربلاي 5 در سن 25 سالگي شاهد مقصود را در آغوش کشيد و به ديدار دوست شتافت.

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد1

 

وصیتنامه سردار شهید قاسم احمدی

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص

خدا آن م<منانی را که در صف جهاد با کافرانمانندد سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست میدارد.

امروز این آیه شریفه مصداق پیدا کرده است مردم مسلمان ایران در برابر دشمنان خدا چون صف آهنین ایستادگی می کنند.ما انشا الله عازم جبهه هستیم تا در این نبرد تاریخی و سرنوشت ساز به رهبری امام امت خمینی کبیر شرکت جوییم چه زیباست لحظه ای که تفنگ از زمین کنده می شود و به شوی دشمنان نشانه می رود. ما به جبهه می رویم تا به یاری خدای بزرگ تفنگ خود را به سوی دشمنان متجاوز نشانه بگیریم یا به شهادت برسیم یا به پیروزی و سربلندی به شهر خود جهت خدمت کردن به اسلام و ملت بازگردیم.<<من معتقدم که انسان مسلمان باید از حق خودش دفاع کند ولو اینکه به ضررش باشد.بنابراین تنها حرفی که می توانم به برادران مخصوصا پاسداران بزنم اینکه همیشه از حق دفاع کنید اگرچه به ضررتان باشد>> ومن تنها حرفی که برای ملت عزیز ایران مخصوصا جوانان عزیز دارم<< اینکه تا آخرین لحظه مرگ از ولایت فقیه و روحانیت متعهد دفاع کنید و نگذارید روحانیت زیر آماج حملات این شخص و آن شخص و این گروه و آن گروه قرار گیرد>> و من از خدای بزرگ می خواهم که انقلاب اسلامی این ملت را به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل بفرماید.انشا الله.

بدانید مردن راهی است که همه ما ها آن راه را باید برویم اما مرگ سرخ و با شرافت زندگی کردن و حقیقت را زنده نمودن و شهید شدن افتخاری است بس بزرگ که نصیب هر کس نمی شود و من از خداوند می خواهم که این افتخار را نصیبم بکند.و من به همه دوستانی که در این راه شهید شدند و رفتند تبریک می گوییم.

و امیدوارم از خداوند که لیاقت شهید شدن را به من عطا کند تا از خون شهیدان این انقلاب به انقلاب حضرت مهدی (عج) متصل شود.انشاالله

<وصیتم به مادرم این است که ای مادر تو فرزندی را بزرگ کردی و تربیت اسلامی و درس شجاعت به او نشان دادی و برای اسلام و رضای خدا لباس سبز بر تن او پوشاندی و به نبر حق علیه باطل فرستادی و در این پیشامدی که برای شما افتاده است هیچ ناراحت نباشید و گریه وزاری نکنید چون فرزند تو فقط برای رضای خدا کشته شده است .

در اینجا باید سخنی با فرزندانم خانواده ام و برادرانم بگویم و از محضر پاکشان پوزش بطلبم چون هرگز نتوانسته ام برای مادرم فرزندی خوب و برای برادرانم برادری خوب و برای فرزندانم پدر خوبی باشم.فرزندم مادرم و خانوادهام هرگز برای من اشک مریزید.

و اگر میخواهید گریه کنید به یاد مظلومیت امام حسین(ع) گریه کنید که در صحرای کربلا کسی نداشت که او را یاری و با لب تشنه و مظلومانه سر از تن او جدا نمودند. من آگاهانه در این راه گام برداشتم فرزندم و مادرم شما نیز صبر داشته باشید که نوبت پیروزی نیز فرا می رسد.

بار دیگر تاکید می کنم که برای من گریه نکنید.و وصیت می کنم که به اسلام راستین معتقد باشید و دست از یاری رهبر عزیزمان خمینی بت شکن برندارید و از روحانیت حمایت کنید که انشا الله خداوند یار شماست.و تذکر می دهم که فرزندانم درد به دلشان نرود که اگر ناراحت شوند من ناراحن شده ام.

خانواده ام اگر من شهید شدم نگذارید فرزندانم ناراحت باشند و بعد از من شما باید آنها را سرپرستی کنید و به راه اسلام راهنمایی کنید و راه حق و باطل را برای آنها مشخص کنید و به اسلام دعوت نمایید.

بار خدایا این زحماتی که دارم می کشم آخرش شهادت به من عطا کن.

بار خدایا این لباس سبز پاسداری که من می پوشم این لباس را کفن من قرار بده.

بار خدایا به خون شهیدان سوگند می خورم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم از امام عزیزم و اسلام راستین دفاع خواهم کرد و هرگز پشت به دشمن نخواهم کرد و از جبهه بر نخواهم گشت.<و از همه می خواهم که مرا حلال کنند>

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی عزیز را نگهدار

(والسلام خلیکم و حمه الله و برکاته}

 


 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آذر 1388ساعت 21:31  توسط فرزند ولایت  |  نظر بدهید

زندگينامه شهيد حسن حيدري

شهيد حسن حيدري


 

تاريخ تولد :6/2/1349

نام پدر :حيدر

تاریخ شهادت : 1/11/1366

محل تولد :فارس /اشكنان

طول مدت حیات :17

محل شهادت :ماووت

مزار شهید : گلزار شهداي شهر اشكنان

حسن در روز ششم ارديبهشت ماه سال 1349 در شهر اشکنان ديده به جهان گشود و تحت سرپرستي پدر و مادري مؤمن و پرهيزگار تربيت يافت. در دوران پيروزي انقلاب، کودکي هشت ساله بود و همراه پدر در اجتماعات مذهبي و تظاهرات شرکت مي‌کرد. با تشکيل بسيج مستضعفان به آن نهاد مردمي پيوست و همدوش با بسيجيان اشکنان به تبليغ فرهنگ انقلاب و تأمين امنيت مردم پرداخت. در سال 1366 در حالي که تنها هفده بهار از عمر مبارکش مي‌گذشت، روح ناآرام و دل شيدايي‌اش، او را به جلوه‌گاه‌هاي عشق و عرفان کشاند. در تاريخ 25/10/66 در عمليات پيروزمند بيت‌المقدس دو که در شمال سليمانيه انجام شد، قهرمانانه شرکت کرد. پس از شش روز نبرد با دشمن، در يک روز سرد زمستاني در حالي که سرگرم مبارزه با دشمن بود، در تاريخ 1/11/66 در سن 17 سالگي خون پاک و مطهرش بر خاک يخ‌زده‌ي «ماووت» جاري شد و فتح و پيروزي را به رزمندگان اسلام بشارت داد.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 169

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آذر 1388ساعت 21:27  توسط فرزند ولایت  |  نظر بدهید

زندگينامه شهيد سيدموسي پريشي

شهيد سيدموسي پريشي


 

تاريخ تولد :1/1/1340

نام پدر :سيدمحمد

تاریخ شهادت : 10/3/1360

محل تولد :فارس /اشكنان

طول مدت حیات :20

محل شهادت :ماهشهر

مزار شهید :گلزار شهداي شهر اشكنان

در اولين روز فروردين ماه سال 1340 در خانواده‌اي از سادات «اشکنان» کودکي متولد شد که او را موسي ناميدند. موسي در کانون معنوي خانواده با تعاليم روح‌بخش اسلام آشنا گرديد. در نوجواني به خاطر بيان شيرين و صوت زيبايش به روستاي «پسبند» مي‌رفت و از روي کتاب براي مردم روضه مي‌خواند. سال‌ها بعد، در عنفوان جواني با آوازه‌ي بت‌شکن قرن، خميني کبير (ره) آشنا شد و به خاطر شجاعتي که در پاره کردن تصوير فرعون زمان نشان داد، تحت تعقيب مأموران شاه قرار گرفت. پس از آن‌که در بهمن ماه سال 1357 باغ آرزوهايش شکوفه داد، همواره در خدمت انقلاب بود و با شروع جنگ خانمانسوز عراق عليه ايران، خدمت مقدس سربازي را برگزيد. پس از طي دوره‌ي آموزشي در بهبهان، به نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران پيوست و 9 ماه در جبهه‌ي جنوب به دفاع از انقلاب و مرزهاي ميهن اسلامي پرداخت. به نماز اول وقت اهميت فراوان مي‌داد و در خدمت به والدين از هيچ کوششي دريغ نداشت. سرانجام به پيماني که با خداي خويش بسته بود جامه‌ي عمل پوشيد و در بامداد روز دهم خرداد ماه سال 1360 در سن 20 سالگي بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسيد و از ستاره‌هاي آسمان ايران شد.




:: بازدید از این مطلب : 711
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 16 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
تسنيم در تاریخ : 1391/11/19/4 - - گفته است :
سلام عليكم.وبلاگ جالبي داريد اما جامع نيست.بيشتر تلاش كنيد.باتشكر.التماس دعا

/weblog/file/img/m.jpg
جوادعرب بازمانده در تاریخ : 1391/7/4/2 - - گفته است :
بسم رب الشهداء والصدیقین
زندگینامه شهید محمد عرب بازمانده
شهید محمد عرب بازمانده در تاریخ 10/8/1341 در روستای محمد آباد میثم رفسنجان در دامن مادری مهربان وپدری دلسوزدیده به جهان گشود دوران طفولیت راسپری کرد وپس از پایان دوره تحصیلات ابتدایی مدرسه را رها وبه همراه پدر برای کسب روزی حلال مشغول بکار گردید تا اینکه فصل جوانی وآغاز خدمت مقدس سربازی فرا رسید آن روزها روزهای اول عید نوروز بود تلاش زیادی می کرد تا پیش از موعود مقرر به لباس مقدس سربازی ملبس شود تا اینکه در تاریخ 18/1/1361 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد سه ماه در پادگان 05 کرمان جهت آموزش نظامی مشغول انجام وظیفه شد وسپس به لشکر 77مشهد ملحق وبعد به خط مقدم جبهه شلمچه در قسمت دسته شناسایی اعزام گردید شهید بزرگوار پس از حضور یک سال در جبهه از ناحیه پا مجروح گردید ولی جبهه را ترک نکرد ایشان به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد نماز را بر کار مقدم می دانست .برادران وخواهران را به نماز جماعت سفارش می کرد و می گفتند پس از رفتن من این رویه (خواندن نماز جماعت )را ادامه دهید پدر ومادر خود را دلداری می دادند ومی گفتند که هر موقع خواستید برای من گریه کنید به یاد علی اکبر امام حسین (ع) گریه کنید.
وسرانجام پس از گذراندن دوسال خدمت مقدس درروزپنج شنبه تاریخ9/1/1363در ساعت 2 بعد از ظهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه راست بدن به درجه رفیع شهادت وآرزوی دیرینه رسیدند وپیکر پاکش پس از گذشت 6روز بر روی دوش مردم شهید پرور رفسنجان تشیع ودرزادگاهش در روستای محمد آباد میثم تدفین گردید .

روحش شاد یادش گرامیباد
زبان حال پدر ومادر شهید:
آسلام ای کشته راه خدا محمد ما خوش به حالت رفته ای سوی خدا
چندصباحی گشته ای ازما جدا ما که دانیم رفته ای پیش شهید کربلا
بادا مبارک این جور شهادت باشد سعادت یا محمد
الله اکبر خمینی رهبر


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: